- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی
هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانیست از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانیست در وقت مـیدان، او: اشداءُ عـلی الکـفـار با دوستان، تفسیری از آیات رحمانیست
: امتیاز
|
بصیرت انقلابی و پاسداشت حماسۀ 9 دی
آنان که گـرد حـلـقـۀ باطل بگـشتـند پس ماندههای فـتنۀ هشتاد و هـشتند با رنگ سبزی از ریا خطی نوشتند از خط قـرمزهای اسلامی گـذشتـند ضد نظام مـردمی طغـیـان نـمـودند هم پیروی از فـتـنۀ شـیطان نمودند آمـالـشان بـیچـارههـا گـرد هـوا شد چون خطشان از انقلابیـون جدا شد چون راهشان را با ولایت کج نمودند با مردم و با رهـبری هم لج نمودند آنان که سبز جلبک قـورباغه بودند انـدر پی پی کـردن یک نـاقـه بودند رهبر ز دلسوزی بفرمودی نصیحت امـا جـواب آن مـنـافـق ها لجـاجـت تا روز عاشورا که ملت در عزا شد مـاهـیـت آنهـا به مـردم بـرمـلا شـد تا پیش ازاین شال مقدس بسته بودند مردم از این رنگ ریایی خسته بودند وقـتی دل مردم پُـر از یـاد خـدا شد آن نـقـشه دشـمن هـمه بـاد هـوا شد دیگر تحـمل بر جـسارتها نکردند یـا نه تحـمـل بـر خـیانتها نکـردند روز نُـه دی آمــدنـد انـدر خـیـابـان بهـر دفـاع از انقـلاب خود شتـابان از رهـبر و اسـلام و از راه ولایت از جان و از دل جملگی کردند حمایت بـا غـیـرت دیـنی و خـشم انـقـلابـی بر فتنه جویان پاسخی دادند حسابی آن فتنه جویان را بجای خود نشاندند آشوبگرها را تمام از صحنه راندند دیگر مشخص شد صفوف مرد و نامرد آن اغتشاش سبز شد خاموش وهم سرد!
: امتیاز
|
تقدیم به شهید مدافع حرم محسن حججی
میل عشاق همان میل خطر داشتن است زیر شمـشیر بلا سینه سپر داشتن است در نگاه حججی جلـوهای از عابس بود شرط عاشق شدن اصلا به جگر داشتن است دل شب بین بـیابـان طـلـب، گـم شـدهام راه پـیـدا شـدنم نـور قـمـر داشتن است تـازه فهـمیدهام ای چـشم خـدا پیش شما باعث دیـده شدن دیـدۀ تـر داشـتن است هرچه دادم به شما چند بـرابر برگـشت سود من در گرو حس ضرر داشتن است سر شکستن ز غمت مرحلۀ آخر هست اولش گوشهای از کار تو برداشتن است مرشدم گفت که تعـریف من از بیادبی پیش صاحب نظران نقطه نظر داشتن است
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
خـوشا آن مـسافـر که مـنـزل ندارد کـه دل دارد و پـای در گـل نـدارد رسیدن، به عشق است آری، که گفته است؟ که عـاشـق شـدن کـار با دل نـدارد رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است و این راه جز عـشق، حاصل ندارد شهـیدان همان جاده ای را گـذشـتـند کـه تــا انـتـهــا دور بــاطـل نــدارد به دریا رسیدن نصیب شهیدی است که دلـبـسـتـگـی نـزد سـاحـل نـدارد خوشا آن شهـیدی که گـمنام مانـد و ردی در مــیــان مــقــاتــل نـــدارد خوشا آن شهـیـدی که هنگـام رفـتن به دل تـرسی از خـشم قـاتـل ندارد سرش را بُریدند و در زیر لب گفت فـدای سـرت، سَـر که قـابـل نـدارد من از کربلا با توأم حضرت عشق! بـفــرمـا بـمـیــرم! نـگـو دل نــدارد بـفـرمـا بـمـیــرم، بـفـرمـا بـســوزم چه آتش چه شمـشیر، مشکـل ندارد
: امتیاز
|
محکومیت علمیات انتحاری داعش در تهران و درس های آن
امـروز وطن معنی غـم را فهـمـیـد بـا سـایـۀ جـنـگ مـتهـم را فهـمـیـد از خـواب پـریــد کـشـور مـن، امـا مـعـنـای مـدافــع حــرم را فـهـمـیـد ************ محسن ناصحی************* هم خون شهید خاک را رنگین کرد هم غصه فضای شهر را سنگین کرد وقـتش شده تا کمی بـیاید به خودش هر کس به مدافع حـرم توهین کرد ***********محمدحسین رحیمیان************ داده به که هشدار کنون، رهبرِ ما؟! این محضِ تلنگر است ،آمد سرِ ما! با خونِ مدافعان، نه با سازش و ترس! شد سـایۀ جـنگ، دور از کـشورِ ما ************عارفۀ دهقانی************* ای کاش سیاسیون که هوشیار شوند از خواب گران خویش بـیدار شوند آنـانـکـه شـدنـد مـنـکـر دفـع خـطـر ای کـاش که لا اقـل، دیـنـدار شـونـد ************ ناصر زارعی************* نادیـده گرفـت حُـرمت و ارزش را بُـرد از سـرمـان سـایـهٔ آرامـش را تـدبـیـر و امـیـد را بـگـو بـرخـیـزد پـرداخـت کـند هـزیـنـهٔ سـازش را! ************ مرضیۀ عاطفی *************
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
دینِ ما از غیرت و مردی نشان دارد هنوز کوهِ ایمان بینِ ما آتشفشان دارد هنوز آتشِ اخلاص گاهی شعله وَر تر میشود روحِ ایثار و شهامت تا که جان دارد هنوز
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
میسوزم از داغی که زد آتش به جان ها داغی فـراتر از بـیان ها و گـمان ها جز گـریه کاری بر نمیآید ز دستم بر مرگ جان سوز و غم «آتش نشان» ها دل را زدند آنجا به دریا نه، به آتش باید نوشت از این حماسه داستان ها آنقدر سنگین و توان فرساست این داغ کـز عـهـدۀ آن بر نـمیآیـد زبـان ها مرهم گذار زخم، جز صبر و رضا نیست تقدیر، بیپرواست در این امتحان ها جاوید میماند کـنار عشق و ایـثـار در دفـتـر تـاریـخ، نـام قـهـرمـان ها
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
انگشت حیرت را به لب ها میفشاریم دلـواپـس اخـبـار دور از انـتـظـاریـم اشك غریبى میچكـد از گونه هامان با یك جهان اندوه و حسرت بیقراریم بُغضى نهفته در دل هر شعله پخش است شاید گـریز روضهاى دیـریـنـه داریم آتـش زبـانـه میكـشد در مـوج مـاتـم بر غـربت ایـل شقـایـق غـمـگـساریم آتـش نـشـانه رفـتـه امشب آسـمان را گل هاى پرپر را به باران میسپاریم هم ناله با حـجـم غـم "آتش نـشان ها" بر صخرههاى بیكسى سر میگذاریم رنگ شهادت رنگ سرخ پرچم ماست از امـتـحـان عـاشـقـى بـاكى نـداریـم بـا كــاروان ســرخ امــدادى دوبـاره چـشـم انـتـظار مـقــدم صبـح بـهـاریم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
باز در آتش غـیرت پـر پـروانه بسوخت تا ز جانان خبر آرد تن جانـانه بسوخت رفت تا غـیـرت و ایـثار به یـغـمـا نرود رفت اما ز غمش صد دل دیوانه بسوخت سوخت مردی به دل شعله و مردم دیدند دیـدۀ دخـتـرکی در دل کـاشانه بسوخت مـادری از غـم داغ پـسـرش نـالـه کـنان که جهان از غم این نالۀ مستانه بسوخت بی گمان در غم این حادثه یک شهر گریست آشنا سوخت در آتش دل بیگانه بسوخت
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
روی سجـادۀ بی بی دو سـه پَـر آورده تا نـسیـم از پَـر و بال تو خـبـر آورده آسمان چشم به چشمان زمین دوخته است این چه رازی است که از سینه به در آورده صدف خاک به افلاک نشان داد شبی جامه را چـاک زده دُر و گهـر آورده رود خاموش نمیماند از این پس هرگز بـر لـبـش آه شب و ذکـر سحـر آورده باز هم معرکه اکبر به خودش میبیـند مـادری داغ دل و خـون جگـر آورده از دعای سحر اوست که بعد از سی سال آسـمـان را بـه سـر دسـت پـدر آورده چه مبارک سفری بود که طـوفان بلا از دل حـادثــه مــردان خـطــر آورده
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
از تو یک تکه پلاک و استخوان آورده است باد تابوتی پُر از رنگین کمان آورده است چشم هایت کو؟ دل تو که برایم میتـپـید آن دو تا دستی که هر شب خانه نان آورده است مادرم هر صبح بعد از تو سر سفره، گلی جای خالی همان یک استکان آورده است خواب میبینم که میگویی خدا ما را فقط توی این دنـیا برای امتحـان آورده است خوش به حال دست هایی که برای بال تو لحظۀ سـرخ شهادت آسـمان آورده است نیستی و بی تو من امروز میدانم که جنگ چون تویی تعداد مرد قهرمان آورده است
: امتیاز
|
درد دل و مناجات با شهدا
و آتش چنان سوخت بال و پرت را کـه حـتـی نـدیـدیـم خـاکـستـرت را بـه دنـبـال دفــتــرچـۀ خـاطــراتـت دلم گـشت هر گـوشـۀ سنـگـرت را و پـیدا نکـردم در آن کـنج غـربـت به جـز آخـرین صفحۀ دفـتـرت را هـمان دستـمالی که پـیـچـیـده بودی در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را همان دستمالی که یک روز بـستی به آن زخـم بـازوی همسنگـرت را همان دستمالی که پـولک نشان شد و پـوشـیـد اســرار چـشـم تـرت را سـحـرگـاه رفـتـن زدی با لـطـافـت به پـیــشـانـیام بــوسـۀ آخــرت را و بـا غـربـتـی کهـنـه تـنهـا نـهـادی مــرا، آخـریـن پــارۀ پـیـکــرت را و تا حـال میسـوزم از یـاد روزی که تـشیـیـع کـردم تـن بیسـرت را کجا میروی؟ ای مسافـر! درنـگی بـبـر بـا خـودت پــارۀ دیـگـرت را
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
دوش یـاران خبر سوخـتـنـش آوردند صبح خاکـستـر خـونین تنـش آوردند یا رب این کشتۀ عریان کدامین عرصه است؟ کـه ز بــازار تـجـرّد کـفـنـش آوردند این گلی بود که از خلوت خوش بوی بهار بهر پرپر شدن انـدر چـمنـش آوردند لحظۀ سرخ اجابت ز شفـاخانۀ وصل مـرهــم تــازۀ داغ کـهــنـش آوردنــد آن که چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک اینک از معرکه چون نسترنش آوردند کلبۀ عاطفه سرشار شد از بوی عروج وقتی از مصر بلا پـیرهـنـش آوردند به سرا پـردۀ نـورانـی قـربش بـردنـد آن که چون شمع در این انجمنش آوردند
: امتیاز
|
درد دل جا ماندگان با شهدا
این روزها بـوی قـفـس دارد زمانه اندوه و غربت میوزد از هر کرانه این روزها دلـتنگ دلتـنگم شهـیدان کی میرود از خاطر من یاد یاران بعد از شما بال و پرم از دست رفته تا آسمـانها، معـبـرم از دست رفـتـه بعد از شما هر لحظه بوی غم گرفته در این غروب بی کسی قلبم گرفته رفتید و ما ماندیم و دلتنگی و هجران دنیای جور و بیوفائی، رنج دوران رفـتید و ما ماندیم و سیل امتحان ها در این غبار آلودی شک و گمان ها دنیا محل امتحان هایی خـطیر است یک سو سقیفه آن سوی دیگر غدیر است انگـار میدان بلا بر پاست هر روز هنگامۀ کرب و بلا برپاست هر روز باید مسیر حق و باطل را جـدا کرد بـایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کرد آه ای شهیدان جنگ تردید و یقین است بعد از شما بار گرانی بر زمین است هـیهـات اگر یـاران، ولی تنها بماند کـوفه شود ایران، عـلی تنهـا بمـانـد مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه یار تنهاست مولا! أین عمار؟! أین عمار؟! کو باکری و کاوه، کو چمران و همت کو آن همه شور و شکوه و عزم و غیرت مهدی زین الدین و خـرازی ما کو؟ آویـنـی و صـیـاد شیـرازی مـا کـو؟ «هیهات منا الذله» آوای لب ماست در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست باید دوباره این زمین را کربلا کرد بایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کـرد بـایـد بـرای عـزّت اسـلام جـان داد در راه احیای شرف باید جوان داد امشب نوای نالههایم خیزرانی است امشب دلم آشـفـتۀ داغ جـوانی است امشب برایم روضۀ پـرپـر بخـوانید از قـد و بالای عـلی اکـبـر بخـوانید خم کرد داغش قامت هفت آسمان را میبرد از قلب حرم صبر و توان را در موج خیز تیر و نیزه ماه میرفت سوی منای خون ذبـیح الله میرفت آن کـیـنههای حیـدری تا پا گرفـتـند در معرکه یکباره دورش را گرفتند شمشـیـرها گـرم طـواف پـیـکـر او سر نیزههای تـشنه کام و حنجـر او ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا در دست قـاتـل زلف آشـفـته! خدایا در خون تپیده سورۀ یاسین و طاها قــرآن بــابـا آیــه آیــه، اربــاً اربــا فـریاد غربت در تـمام دشت پـیچـید آه ای جـوانـان بـنـی هــاشـم بـیـایـد
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
دید در معرض تهـدید دل و دینـش را رفت با مرگ خود احیا کند آییـنش را رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر چفیه، قمقمهاش... کوله و پوتیـنش را رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد مشت خـاکستری از حادثۀ میـنـش را استخوان های نحیفی که گواهی میداد سن و سال کم از بیست به پاییـنش را ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید زیر تابـوت سبک یا غم سنگینش را؟ بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمهای کـنـد آرام دل مادر غـمـگـیـنـش را... باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود تلخی غربت اگر چهـرۀ شیـرینـش را شب آخر پس از اتمام مناجات انگـار گفته بود از همه مشتاق تر آمیـنش را ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز! قصۀ یوسف و پیـراهن خـونیـنـش را کفن پاک تو سجاده، پـلاکت تسبیح... ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟
: امتیاز
|
زبانحال شهدا با مردم
آخـر چقـدر خاک مرا زیر و رو کنند روی نسیم رد مرا جـست و جـو کـنند تبدیل شد به خاک و گل و برگ جسم من دل تنگ من شدند، بگـو لاله بـو کنند اعضای من شده ست پراکنده در جهان یک نقطه نیستم که مرا جست و جو کنند مادر، پدر... چطور پس از این، خدای من! با جای خـالی پـسر خـویش خو کـنـند باران رحـمتـنـد، مـیآیـم به سویـشـان تا با نگاه، عکس مرا شست و شو کنند مـا اقـتـدا بـه مـادر سـادات کــردهایـم مردان عشق، مرگ چـنین آرزو کنند بـا نـام مـا بـه نــان رسـیـدنـد عــدهای روز حـساب وای اگر رو به رو کـنند
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای دلاور انقلاب
یعـقـوب ها پیـراهـنت را دوست دارند شاعرترین ها دیـدنت را دوست دارند ای آن که از خـون تنت یاقـوت رویید این خاک ها هُرم تنت را دوست دارند نفرین به آنهایی که یک عمر است، یکریز در خاک و خون غلتیدنت را دوست دارند نفـرین به آنها که نـمیخواهـند بـاشی آنها که فصل رفـتنت را دوست دارند یـوسف! بـرادرها پـشـیـمانـند بـرگـرد یعـقوب ها برگشتـنت را دوست دارند
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
این قـافلهای که لاله گون میآید از دشت حـماسه و جـنون میآید با این همه فـرمـانده بیسر آری از مطلع فجر و فتح خون میآید ***** یوسف رحیمی ***** این قـافـله از مـرگ ندارد پـروا دارد روی شانه پـرچم عـاشورا این قـافـله صد عـلـیِّ اکـبر دارد با پیکر غـرق خـون و ارباً اربا ***** یوسف رحیمی ***** گل اشکم شبی وا میشد ایکاش هـمه دردم مـداوا میشد ایکاش به هر کس قـسـمتی دادی خـدایا شهادت قسمت ما میشد ایکاش ***** علیرضا قزوه ***** خوشا آنان که جانـان میشناسند طریق عشق و ایـمان میشناسند بسی گـفـتیم و گـفـتند از شهیدان شهـیدان را شهیـدان میشنـاسنـد ***** علیرضا قزوه *****
: امتیاز
|
ربانحال یک فرزند شهید
عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت این لالۀ به خون نشسته دریغا كفن نداشت عمری گذشت و خنده به لب های مادرم خشكیده بود و میل به دریا شدن نداشت عـمری هـمـیـشه قـصـۀ نـقـاشـی ام شده مردی كه دست در بدن و سر به تن نداشت حـالا رسـیـد بـعـد هـزاران هـزار روز یك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت مادر كه گفت: شكـل تو دارد پدر، ولی وقتی كه دیـدمش پدرم شكل من نداشت فـهـمـیـدم از نـبـودن انــدوه جـمـجـمـه! بابـا هـوای سـر به بـدن داشتن نـداشت با این چـنین رسیدن و آن هم بدون سر حرفی برای مادرم از خویـشتن نداشت آن شب چقدر مادرم از غصه گریه كرد بیچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای دلاور انقلاب
دل دادگان چون ساغر از دلبر گرفتند از غـیر دلبـر دامن دل بـر گرفـتـند دادند جـان تا در بر جـانـانه رفـتـند دادنـد دل تـا در بـر دلـبـر گـرفـتـند پیـمانـۀ تـردید بشکـستـند و این قوم از دست حق جام میِ بـاور گـرفتند بر خـواستـند از بستـر دنـیای فـانی زان پس عروس عشق را در برگرفتند سر مست از عشق خدا از سر گذشتند سرمشق از آن کُشتۀ بی سر گرفتند بستند چشم از چشم و دست از دست شستند این شیـوه از عباس نام آور گرفـتند ناخوانده علم آموزگار عشق گـشتند نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند بهر نـثار جان به قـربان گاه رفـتـند با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند از جان و دل یک یا علی گفتند و رفتند جـام ولا از سـاقـی کـوثـر گرفـتـند
: امتیاز
|
درد دل و مناجات با شهدا
جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده رمقـی نیـست در این پیکـر بـاقی مانده نخل ها بیسر و شط از گل و باران خالی هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده تـویی آن آتـش سـوزنـده خـامـوش شده منم این سـردی خـاکـستـر بـاقـی مانـده گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده بـاز شـرمنـدهام از این سـر بـاقی مانده روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم من و این بـاغـچـۀ پـرپـر بـاقـی مـانـده شعر طولانی فریاد تو کـوتاه شده است در همین اسب و همین خنجر باقی مانده پیشکش باد به یکرنگیات ای مرد ترین آخـرین بـیت در این دفـتر باقـی مـانـده تا ابـد مردتـرین باش و علـمـدار بـمان بـا تــوأم ای یـل نـام آور بـاقـی مــانـده
: امتیاز
|